انشابیست

سلام خوش آمدید

۳۷ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

انشا در مورد بوی سیر پایه هشتم صفحه۶۲

 

مقدمه:

سیر یکی از مواد غذایی است که سالانه بسیاری از مردم آن را خریداری و مصرف و صادر می کنند . چه در تهیه غذا و چه به صورت خام کاربرد دارد.

تنه انشا: سبزیجات و صیفی جات در سبد کالای روزانه ما نقش پر رنگ و پر تاثیری را ایفا می کنند و سیر یکی از آن دسته مواد غذایی است که مردم ایران مخصوصا شمال کشور از آن استفاده می کنند زیرا که به نظر عده ایی غذا را خوش طمع و پرخاصیت می کنند و از آنجایی که از زمان قدیم تا به اکنون همیشه به مصرف سیر تاکید شده است و دلیل این امر وجود آلیسن و خاصیت ضدمیکروبی که دارد است. درمان خیلی از بیماری ها نیز می باشد. با همه ی این اوصاف عده ایی از مردم بوی سیر را مطبوع و خوش عطر می دانند و عده ایی دیگر بوی آن را نامطلوب و ناخوشایند می دانند و بستگی به قشر مخصوص جامعه ایی ندارد بلکه به سلیقه ی هر انسانی بستگی دارد اما باید توجه کرد که بوی سیر با اینکه شاید نامطلبوع تلقی شود اما فواید آن و اثرات مثبت آن بسیار بیشتر می باشد. حتی دانشمندان بوی سیر را بسیار مفید می دانند زیرا که در زمان قدیم مسواک و خمیردندان های متنوع وجود نداشت و مردم با خوردن سیر بسیاری از میکروب های دندان و دهانشان از بین می بردند و دندان های قوی تری نسبت به الان داشتند. در زمان قدیم بر این باور بودند که سیر می تواند بسیاری از حشرات گزنده را دور کند و یا زمانی که سفر می کنند در میانه ی راه چه در بیابان و یا چه در جنگل شب خود را بگذرانند به کمک سیر و بوی سیر از شر حیوانات گزنده و حشرات موذی در امان بمانند و یا خاصیت درمانی ضد میکروبی که سیر داشت خیلی از بیماری ها توسط سیر درمان می شد. اگر به این نکته ها توجه کنیم و اولویت زندگی خود را سلامتی جان بدانیم بوی سیر برای ما تبدیل به بوی خوش عطر و دلنشین می شود شاید در ابتدا تصور آن کمی سخت یا مسخره به نظر برسد اما رفته رفته با قدم گذاشتن در مسیر زندگی به سلامتی و تندرستی بیشتر توجه می شود تا بوی سیر یا هر غذای دیگری.

نتیجه گیری:در پس هر چیزی ناممکن یا سختی گنجی گران بها پنهان شده است. شاید به دلیل ناآگاهی ما آن را بیهوده یا کم اهمیت تلقی کنیم اما زمانی که دایره ی آگاهیمان را گسترده تر نماییم به ارزش وجودی و فواید آن پی خواهیم برد و از همه ی چیزهای ناپسند پرده بر داشته می شود و ما به گنج وجودی آن پی خواهیم برد.

  • انشا بیست
انشا با موضوع طعم خورشت قورمه سبزی صفحه۶۲ پایه هشتم

مقدمه:

غذای مورد علاقه اکثر ما ایرانی ها قورمه سبزی است زیرا با استشمام بوی عطر آن غرق می شویم در دنیای خاطرات شیرین.

تنه انشا: بوی عطر قورمه سبزی ما را به غروب جمعه زمانی که همه ی بچه های فامیل دور هم جمع شده ایم و بازی می کنیم می کشاند. به لحظه ایی که مادربزرگ ملاقه به دست ما را به صرف شام دعوت می کند و با شادی و سر و صدا به آغوش او می رویم تا تشکری کوچک گفته باشیم و دل مهربانش را شاد کنیم. طعم خورشت قورمه سبزی برای من حداقل یکی از بهترین طعم های زندگی است که به زیر دندان می کشم و ذره ذره ی آن را جذب جان و تنم می کنم. مگر می شود ایرانی باشیم و عاشق غذای مخصوص مرز و بوم خود نباشیم! غذای محبوبی که اگر نظرسنجی برگزار شود گزینه ی اول هر ایرانی می شود و رتبه ی اول را به خود اختصاص می دهد. البته بسیاری از غذاهای پرچرب اما لذیذ جایگزین غذاهای مفید و قوی شده اند مانند پیتزا و لازانیا. اما همه ی غذاها یک طرف و طعم لذیذ خورشت قورمه سبزی یک طرف دیگر که با خوردن آن گویی در بهشت گام بر می دارم و سفر می کنم به لحظات خوب زندگی. می دانم که در آینده این روزهایم تبدیل می شود به یکی از بهترین خاطرات نوجوانی ام که در کنار عزیزانم طعم دلنشین قورمه سبزی را لمس می کردم و مادر بزرگ و مادرم لبخند زنان از شوق و ذوق غذای مورد علاقه ام به من لبخند می زنند و اما من عجولانه غذایم را می خورم تا نکند غذایم سرد شود یا کسی از من آن را بگیرد. من هرگز طعم لذیذ غذای مورد علاقه ام را با غذاهای دیگر عوض نمی کنم با اینکه می دانم هر غذایی به نوبه ی خود خوشمزگی و لذت خاص خود را دارد اما طعم خورشت قورمه سبزی ایرانی چیز دیگری است.

نتیجه گیری: خیلی از اتفاق ها با آدم ها با طعم غذاها برایمان می تواند در گوشت و استخوانمان ثبت شود و با فکر به آن و یادآوری آن حال خوب و حس دلنشینی ما را سرشار کند مثل طعم خوب خورشت قورمه سبزی.

  • انشا بیست
پایه هشتم طعم لبوی داغ در یک روز برفی صفحه۶۲

انشا پایه هشتم صفحه ۶۲ در مورد طعم لبوی داغ در یک روز برفی

مقدمه:

بعضی از لحظات ساده ی زندگی هستند که با تمام ساده بودن اما پرارزش ترین لحظات زندگی می شوند مثل طعم لبوی داغ در یک روز برفی، حال دلت را خوب می کند و سرشار می شود از حس ناب زندگی.

تنه انشاء: بعضی لحظات و بعضی از آدم ها می توانند ساده ترین اتفاقات روزمره ی زندگی را تبدیل کنند به بهترین خاطرات زندگی… گرچه ساده اند اما شیرین اند مثل حس کودک تازه به دنیا آمده و لمس دستان ظریف و کوچکش یا تجربه ی قدم زدن در زیر باران نم نم و یا خوردن لبوی داغ در یک روز برفی در حالی که دستانت سرد است و گلوله های برف دانه دانه روی سر و سرشانه ات می نشیند اما دلت گرم است و از این لحظات ناب همراه با عزیزانت لذت می بری کم کم با خوردن لبوی داغ دستانت جان دوباره می گیرند و با بخار خارج شده از دهانت شکلک های جالب می سازی و از ته دل به آن لحظات می خندی. یک لحظه تصورش را در ذهن خود کنید لبوی قرمز آتشین با آن طعم شیرینش و حرارت بلند شده از آن و طعم جان پذیرش در کنار سفیدی برف و سرمای هوا چه لحظه ی فراموش نشدنی را رغم می زند. زندگی همین است و خوشبختی ها از همین اتفاق های ساده به وجود می آیند و زندگی پر پیچ و خم را می سازند. همین خنده های از ته دل و خوردن غذای مورد علاقه ات در بدترین شرایط تبدیل می شود به بهترین لحظات زندگیت. انگار که در کنار بخاری گرم می شوی و شوق دوباره در رگ هایت جریان می گیرد تا دوباره با برف های مرواریدی شکل گلوله های برفی و آدم برفی بسازی حتما که نباید بهترین و بزرگ ترین اتفاق رخ دهد تا تو بدانی که خوشبختی یا حال دلت خوب است.. همین که لبوی داغ در روز برفی دلت را ، جانت را و لبخندت را گرم می کند یعنی اوج خوشبختی تنها کافی است به دنیا و آدم هایش با دیدی بازتر نگاه کنی تا زندگی روز به روز به کامت شیرین تر شود و حال دلت بهتر.

نتیجه گیری: طوری زندگی کنید که وقتی به گذشته فکر می کنید یک لبخند شیرین از یادآوری آن کنج دلتان بنشیند، نه با تندخویی و اخم از آن یاد کنید. زندگی کوتاه تر از این حرف هاست.

  • انشا بیست
انشا در مورد توصیف برداشتن یک ظرف داغ پایه هشتم صفحه ۶۲

مقدمه:

انسان به صورت خودکار در مقابل بعضی از حوادث واکنش نشان می دهد مثل عقب بردن سر هنگام نزدیک شدن جسمی به آن و یا واکنش سریع هنگام تماس دست با جسم داغ و عقب راندن دست از جسم داغ.

تنه انشاء:

گاهی در اثر سهل انگاری یا حواس پرتی ظرف داغی را برمی داریم و مغز به صورت خودکار دستور می دهد که دست از جسم داغ فاصله بگیرد اما زمانی که مجبور به حمل آن هستیم و شرایط انداختن ظرف داغ را نداریم در آن صورت پوست دست می سوزد و موجب آسیب به فرد و سوختگی آن می شود. شاید این حادثه برای خیلی از ما اتفاق افتاده باشد و تجربه های مشترک زیادی از چنین حادثه ایی داشته باشیم. خود من در سال گذشته زمانی که مادرم به من وظیفه ی مراقبت از غذا را سپرده بود زمانی برای چند لحظه حواسم پرت شد ، وقتی متوجه شدم که غذا در حال سوختن بود و دود همه ی آشپزخانه را پر کرده بود، به سرعت به سمت ظرف غذا رفتم و با عجله ظرف غذا را بدون هیچ دستگیره یا پارچه ایی برداشتم درد و سوختنی تا مغز استخوانم رسید و از شدت سوزش ظرف غذا را رها کردم و همه ی غذا روی زمین پخش شد. با آنکه دیگر غذایی نداشتیم و همه ی زحمت مادرم هدر رفت و او کلی زمان برای تمیز کردن آشپزخانه صرف کرد و همچنین دستم به شدت سوخت اما تنها نتیجه و درسی که برایم داشت این بود که هرگز دیگر با عجله و بدون فکر کاری را انجام ندهم زیرا کاری که با عجله انجام می گیرد چیزی جز ضرر و آسیب به خود ما نمی رساند. با آنکه درد شدیدی را تجربه کردم اما یکی از درس های بزرگ زندگیم را از حادثه ی کوچک گرفتم.

نتیجه گیری: حادثه های کوچک گاهی می تواند درس های بزرگی به انسان بیاموزد مثل برداشتن ظرف داغ، شاید درد داشت اما در کنار آن درس بزرگی نیز به همراه داشت.

  • انشا بیست
بازنویسی ضرب المثل زبان سرخ،سر سبز می دهد بر باد

مقدمه:

چه انسان هایی که بر حسب نادانی و جاهلیت سر و زندگی و مقام خود را از دست داده اند و تنها چیزی که برایشان باقی مانده حسرت است و پشیمانی که تنها دلیل بی فکری و زبان تند و تیز و سرخ خوداست.

تنه ی انشا‌:

انسان عاقل همیشه قبل از سخن گفتن یا تصمیم گیری درست فکر می کند و سخن خود را در ترازویی می گذارد و سبک و سنگین می کند و بعداز ارزیابی آن،آن را بیان می کند و یا تصمیم خود را عملی می کند.اما در مقابل انسان جاهل و نادان هر سخنی را که به ذهنش می رسد را بدون فکر به عواقب آن به زبان می آورد و با شوخی و سخره گرفتن دیگران و شکاندن دل دیگران شخصیت خود را زیر سوال می برد و دیگران با دیدن چنین برخوردی از او کناره گیری می کنند و روز به روز جا و مقام خودرااز دست می دهند و از دنیا و آدم هایش ترد و ترک می شوند.اما انسان عاقل زبان خود را کوتاه نگاه می دارد و در مقابل هرحرفی به سرعت واکنش نشان نمی دهد بلکه کم سخن می گوید اما با فکر و گزینش سخن می گوید.دراین صورت مردم که فهمیدگی و عاقل بودن آن را می بینند روز به روز به احترام و معاشرت باآن می افزایند مقام و منزلتشان بالاتر می رود.اینگونه است که می گویند زبان تند و تیز که از زیاد سخن گفتن همیشه سرخ است،انسان های پرمقام و بزرگ رااز عرش به فرش می رساند به گونه ایی سرسبزشان را به باد می دهند.ازاین رو بزرگان و قدیمیان مملکت همیشه این ضرب المثل را تکرار می کنند و همیشه به درست حرف زدن و گزیده سخن گفتن تأکید داشته اندتا در آن صورت هم دراین دنیا و هم در آن دنیا ی خود سربلند و پرافتخار زندگی کنند. نتیجه گیری:انسانی که کم سخن می گوید،کمتر مورد سرزنش و گناه قرار می گیردو در نتیجه چه دراین دنیا و چه در آن دنیا نه دلی را می شکند و نه مورد عذاب الهی برای حرف نادرست و نا بجای خود قرار می گیرد.اما انسانی که در سخن گفتن زیاده روی می کند،تمام زندگیش را چه در این دنیا و چه در آن دنیا از دست می دهد و یا به گونه ایی دیگر سر سبز خود را به باد می دهد (بیشتر…)

  • انشا بیست
انشا درباره اگر معلم نگارش بودم پایه هشتم

مقدمه:

معلمی شغل انبیاست. شغلی که عشق می خواهد و چیزی جز صبر و شکیبایی و لطف و محبت نمی طلبد به گونه ایی که بدون این خصوصیات تحمل این شغل بسیار سخت و یا به تعبیر دیگر غیرممکن است.

تنه انشا:

چه معلم ریاضی باشی و چه معلم فیزیک و فارسی.. هر کدام به نوبه ی خود سختی و مشکلات خاص خود را دارد و هر کدام در رشته ی مخصوص خود دارای مهارت و سر رشته می باشند اما اگر من یک معلم بودم آن هم معلم نگارش، به دانش آموزان خود موضوع آزاد را واگذار می کردم که ذهنشان پرواز کند و در نهایت در موضوعی که مورد علاقه ی آن هاست فرود بیاید و با تمام عشق و محبتشان از آن بنویسند و یا که برای آن ها موضوع طبیعت را انتخاب می کردم تا قدر طبیعت را بدانند و از آن درست استفاده کنند و یا می گفتم که در مورد خانوادهایشان بنویسند که کمی بیش تر به آن ها دقت کنند و با تمرکز و دقت به جزء جزء کارهای آن ها تمام رفتار و حرکاتشان را در ذهن خود ثبت کنند و برای همیشه از آن خارج نکنند و یا می گفتم که انشایی با موضوع خداوند بنویسند که کمی بیش تر شکرگذار آفریدگار خود باشند و قدر نعمت های بی کرانش را بدانند. معلم نگارش بودن شغلی است پر از لحظات متفاوت و متنوع که می توان با هر جلسه به کلاس رنگ و بویی خاص بدهند به طوری که دانش آموزان هرگز از آن کلاس خسته نشوند و همیشه برایشان حس تازگی به همراه داشته باشد. اگر من معلم نگارش بودم بعضی از جلسات برای دانش آموزان چند پاراگراف از کتابی را می خواندم و آن ها را مشتاق به خرید آن و خواندن ادامه ی آن می کردم تا در آن صورت سنت کتاب خواندن را رواج می دادم و یا برایشان یک داستان کوتاه می خواندم تا با نوشتن و خواندن داستان آن ها را آشنا کنم و یا به آن ها توصیه می کردم که خاطرات روزمره شان را بنویسند تا با این کار هم ذهنشان را باز می کردم و هم آن ها را تشویق به نوشتن می کردم و یا فایده ی دیگر آن این است که بعد از گذر سال ها با خواندن آن خاطرات دفتر زندگیشان را ورق بزنند تا با یادآوری آن لحظات و حس های درونشان لبخندی شیرین را مهمان لب هایشان کنند و یا اشتباهاتشان در گذشته از تجربیات بدست آورده یشان را یادآور شوند و باری دیگر در ذهن خود این عبرت را یادآور شوند تا باری دیگر آن را تکرار نکنند. نتیجه گیری:همان طور که گفته شد معلم بودن اصلا کار آسانی نیست بلکه بسیار شغل پر زحمتی است که با لبخند دانش آموزانتان می خندید و با گریه ی آن ها غمگین می شوید و با پیروزی و موفقیت آن ها شاد مان می شوید و از شکست آن ها اندهگین. حال اگر معلم نگارش باشید که باید علاوه بر تحمل همه ی این ها و علاوه بر آموزش درسی آن ها باید به آن ها درس زندگی و عشق نیز دیکته کنید. این است که بیش از پیش این شغل را سخت می کند و قبول این مسئو.لیت بزرگ را دشوارتر.

  • انشا بیست
انشای مقایسه قلم با خون شهید با اسلحه با درخت

مقدمه:

دنیا پر است از مقایسات و تفاوت هایی که هر انسانی می تواند از آن مطلع شود اما یکی از بزرگ ترین نگرشی که انسان می تواند بر این تفاوت ها داشته باشد لازم و ملزوم بودن آن ها به یکدیگر است زیرا اگر لازم نبود ملزومی وجود نداشت.

تنه انشا:

همیشه که نباید با صدای بلند سخن گفت ، گاهی تنها چشم ها گواه هر آنچه که در درونت می گذرد می باشد. گاهی یک قلم می تواند سرگذشت باشد می تواند نجات بخش باشد و یا نوشته هایش یک تنه به مبارزه با فساد و دشمنی و تلخی ها برود گاهی زبان سخن یا آنچه که با قلم نوشته می شود می تواند برنده باشد، برنده تر از شمشیر و نیزه. خون شهید هم مانند جوهری آتشین می تواند شتابان به کمک قلم بیاید. می تواند جوهر شود همان جوهری که ریخته شد تا مبادا دشمن به خاک او، به حق او و به وجود او تجاوز کند و همچون رودخانه ایی روان شد تا قلم با کمک او حرف های نگفته ی شهید را با جوهر وجودیش بنویسد تا آیندگان از حرف های ناگفته اش با خبر شوند قلم گاهی می تواند با زبان تند و تیزش مانند اسلحه ایی کشنده باشد و قلب آدم های نادرست را نشانه گیری کند و با تمام وجود در وجودشان رسوخ کرده و قلبشان را متلاشی کند و گاهی می تواند مانند نهالی جوان کاشته شود و با بال و پرگرفتن ریشه هایش قوی تر شود و روز به روز تبدیل به درختی تنومند شود. درختی که می تواند پرفایده باشد و زیبا. اما اگر به صورت مجزا به این موضوع ها دقت کنیم در می آبیم که هر کدام از آن ها چه قلم و چه خون شهید و چه اسلحه و چه درخت می توانند به خودی خود نقشی بسیار مهم در زندگی ما ایفا کنند. قلم تنها می نویسد اما شهید با خون خود پیش قدم می شود و اسلحه وسیله ایی است که از بین می برد و درخت چیزی است که حیات می بخشد این موضوعات با اینکه بسیار حائز اهمیت هستند اما از هم جدانشدنی می باشند و مانند زنجیری دنباله روی یکدیگر می باشد. این طبیعت زندگی است و نمی توان با طبیعت جنگید.

نتیجه گیری:

هر چیزی که در این دنیا وجود دارد علت و معلول همدیگرند. یعنی تا علتی نباشد معلولی نیز وجود ندارد و همه ی اجزای دنیا و جهان مانند زنجیری با تمام تفاوت های ذاتی با هم پیوسته اند و دنباله روی همدیگر می باشند.

  • انشا بیست
انشابیست

توجه : تمامی مطالب این سایت از سایت های دیگر جمع آوری شده است. در صورت مشاهده مطالب مغایر قوانین جمهوری اسلامی ایران یا عدم رضایت مدیر سایت مطالب کپی شده توسط ایدی موجود در بخش تماس با ما بالای سایت یا ساماندهی به ما اطلاع داده تا مطلب و سایت شما کاملا از لیست و سایت حذف شود. به امید ظهور مهدی (ع).

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات