[RB@Blog_Title]

۳۷ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

باز نویسی حکایت شخصی به عیادت مریضی رفت

توسط : انشا بیست

در تاریخ : شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۲۲ ق.ظ

متن حکایت :

شخصی به عیادت مریضی رفت بسیاربنشست و نقل ها کرد . در آخراز مریض پرسید از چه دردی می نالی ؟

بیمار گفت از زیاد نشستن تو باز نویسی حکایت: روزی فردی به دیدار و عیادت بیماری رفت. بسیار نشست و سخن­های بسیاری گفت.

در آخر از بیمار پرسید چه مشکل و بیماری داری؟

و از چه آه و ناله­ داری؟

بیمار گفت: از زیاد حرف زدن تو. بیمار به صورت کنایه آمیز از زیاد ماندن شخص گلایه می­کند. به خاطر همین است که هنگام عیادت بیمار باید کوتاه باشد تا او استراحت کند.

(بیشتر…)

انشا در مورد اتوبوس شلوغ

توسط : انشا بیست

در تاریخ : شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۱۸ ق.ظ

همه جا را سر و صدا دربرگرفته بود. هم همه فضا را آکنده بود. هر کسی حرفی می­زد. زنی میان­سال از دغدغه­ های خرج و مخارج زندگی می­گفت، زنی دیگر درباره بچه­اش سخن می­گفت. مردی از مریضی­اش حرف می­زد و پیرمردی از تنهایی­اش دم می­زد.همگی جویای همدمی در اتوبوس بودند اما من تنها به سخنان­شان گوش فرا می­دادم تا شاید به این شیوه در زندگی آن­ها زندگی کنم لحظه های زندگی آدمیان مانند کتابی عظیم است که هر ورق آن وسعتی به پهنای فاصله من با ستارگان دارد.همه جا شلوغ بود. اتوبوس آرام می­رفت و جمعیت زیادی را با خود حمل می­کرد. انگار اتوبوس خسته شده بود. زیرا از صبح جمعیت زیادی را جابه جا کرده بود. من با گوشی­ام بازی می­کردم ، نشسته بودم تا زنی با کودکی بغل به دست سوار شد. دلم برایش سوخت از جایم بلند شدم و او جای من نشست. بسیار از من تشکر کرد و گفت انشالله پیربشی. شاید کامل سخن او را نفهمیدم ولی این را می­دانستم که اتوبوس مکان زیبایی برای یافتن انسان­های پاک و بی­آلایش است. مردان و زنانی که امور روزمره را می­گذرانند. یکی به دکتر می­رود، یکی سرکار و دیگری هم مثل من به مدرسه می­رود. هر روز این مسیر را اتوبوس می­رود. اما هر بار من با اشخاص مختلفی روبه رو می­شوم. انگار زندگی در ظاهرش تکرار را رغم می­زند اما در باطن پهنایی به وسعت دنیا دارد. شاید در ظاهر از سوار شدن اتوبوس خسته شوم از شلوغی و آهستگی­اش. اما از روبه و شدن نزدیک با زندگی مردم، کسانی که بخشی از آن­ها هستم برایم لذّت بخش است. زندگی با مردم و در کنار مردم دوست داشتنی است. لحظه ­ها سپری می­شود انگار همگام با اتوبوس شهر را می­پیمایم حالا به مدرسه رسیدم این یعنی پایان سفر کوتاه من در شهر زیبایم و با اتوبوسی پر از خاطرات کوچک و بزرگ زندگی ام. (بیشتر…)

بازنویسی حکایت روزی شخصی نزد طبیب رفت

توسط : انشا بیست

در تاریخ : شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۱۲ ق.ظ

متن حکایت :

روزی شخصی نزد طبیب رفت و گفت شکم من به غایت درد می کند آن را علاج کن که بی طاقت شده ام طبیب گفت : امروز چه خورده ای؟ مریض گفت : نان سوخته طبیب غلام خود را گفت : داروی چشم را بیاور تا در چشم او کشم مریض گفت : من درد شکم دارم داروی چشم را چه کنم ؟ طبیب گفت : اگر چشمت روشن بودی نان سوخته نمی خوردی

باز نویسی حکایت : روزی، فردی به دیدن پزشک می­رود و به او می­گوید:شکم من بسیار درد می­کند آن را درمان کن که بسیار من را اذیت می­کند. پزشک گفت: امروز چه چیزی خورده­ای؟ بیمار گفت: نان سوخته. پزشک به زیردست خود گفت: داروی چشم را بیاور تا در چشم بیمار بریزم. بیمار گفت: من درد شکم دارم. داروی چشم به چه درد من می­خورد؟پزشک گفت: اگر چشمت سالم بود نان سوخته نمی­ خوردی. گاهی بسیاری از اشتباهات ما در نتیجه ناآگاهی ما است. آن مریض بیماری­اش ناشی از ناآگاهی او بود. زیرا بسیاری از عوامل را ما می­دانیم که نادرست است و باعث مریضی می­شود. ولی از نادیدن­ها آن را انجام داده و دچار اشتباه می­شویم

نتیجه گیری: ما از این حکایت نتیجه می گیریم که قبل از هر کار و هر عملی به نتیجه ان عمل فکر کنیم که بعدا از ان کا ضربه و شکست نخوریم و باعث خرج زیاد و اسیب به ما نشود تشکر میکنم از شما دوستان کهبه حکایت ما گوش کردید (بیشتر…)

پر بازدید های هفته:
سوالات تستی درس 7 اجتماعی نهم
30 سوال متن درس 7 اجتماعی نهم
دانلود کتاب ستارگان برتر نهم با 80 درصد تخفیف
کتاب کار ریاضی هفتم pdf
کتاب کار ریاضی هشتم طلایی pdf
برنامه انشا های هشتم
نمونه سوال عربی نهم فصل 1 تستی
انشا سردار سلیمانی word
نمونه سوال ریاضی نهم فصل 1

انشا طنز و غیر طنز در مورد کمک به همسایه پایه نهم

توسط : انشا بیست

در تاریخ : پنجشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۸، ۰۲:۱۲ ب.ظ

غیرطنز:

همسایه ی انسان یکی از نزدیک ترین دوست یا خویشاوند و یا همراه اوست. همسایه از خوردن و آشامیدن همسایه خود بهتر از دیگران اطلاع دارد. در مواقع نیاز دست یکدیگر را می گیرند و به کمک و یاری یکدیگر می شتابند. در زمان تنهایی ، غم و شادی ، عزا و عروسی همیشه زودترین کسی است که مطلع می شود و با حضور خود به یاری همسایه می آید. در گوشه گوشه ی ایران ما همیشه دورهمی های همسایه ها در کوچه و خانه همیشگی بوده است و با دورهمی ها و برگزای کلاس های خیاطی و آشپزی و گل دوزی و گفتگوی روزانه سر خود را گرم می کنند و یا غذایی را که در خانه پخته اند برای همسایه ی خود می برند و یا نذری که داشته باشند همگی دور یکدیگر جمع می شوند و با کمک همدیگر همه ی کارها را با شوخی و خنده به اتمام می رسانند. بنابراین همسایه ی خوب داشتن یکی از بهترین شانس هایی است که در خانه ی انسان را می کوبد. همسایه اگر از همسایه خود خبر نداشته باشد گویی انسان در قعر بی کسی و تنهایی غوطه ور شده است.

طنز:

ما در نزدیکی خانه مان یک همسایه ی بسیار کنجکاو و همیشه حاضر در صحنه داریم که ما در خانه او را شبکه خبری آنلاین معروف کرده ایم. او همیشه در همه ی شرایط با کوچکترین اتفاقی در آنجا حاضر می شود. نه تنها کمک نمی کند بلکه همیشه در بین دست و پای دیگران است. کمک به همسایه می تواند تنها با کنار او بودن و به او قوت قلب دادن باشد. بیاییم همسایه ی خوبی برای همسایه ی خود باشیم.

(بیشتر…)

پر بازدید های هفته:
سوالات تستی درس 7 اجتماعی نهم
30 سوال متن درس 7 اجتماعی نهم
دانلود کتاب ستارگان برتر نهم با 80 درصد تخفیف
کتاب کار ریاضی هفتم pdf
کتاب کار ریاضی هشتم طلایی pdf
برنامه انشا های هشتم
نمونه سوال عربی نهم فصل 1 تستی
انشا سردار سلیمانی word
نمونه سوال ریاضی نهم فصل 1

انشا طنز و غیر طنز در مورد سایه آدم پایه نهم

توسط : انشا بیست

در تاریخ : پنجشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۸، ۰۱:۵۵ ب.ظ

غیرطنز:

سایه ی آدم ها در همه جا و همیشه قابل دیدن نیست. اما در نور خورشید یا زمانی که زیر هاله ایی از نور مانده باشیم قابل دیدن است. چه شب هایی را که در زمان قطعی برق در خانه هایمان با سایه ها بازی کردیم و با چنین بهانه ی ساده ایی خود را مشغول کردیم و خندیدیم. سایه آدم ها تنها دوست و همراهی است که همراه ما می خندد، همراه ما می گرید و همراه ما راه می رود، پابه پای ما رشد می کند از کودکی تا نوجوانی و در جوانی تا نهایت کهنسالی همراه ما است.همراه ما بازی می کند و همراه ما در پیری و گوژپشتی کمر خم می کند و عصا به دست گام بر می دارد. سایه آدم ها هرگز او را ترک نمی کند، مگر زمانی که روح از بدن خارج شود و مرگ انسان را در آغوش بگیرد. نه مانند دوستی که از پشت به او خنجر بزند و یا او را ترک کند و قلبش را بشکاند. سایه انسان همیشه و همه جا و در همه ی شرایط همراه او است و هرگز او را ترک نمی کند.

طنز:

سایه آدم مجبور به همراهی همیشگی انسان است. نه اینکه دلش بخواهد…نه.بلکه مجبور است. مجبور است هر زمان که دلش بخواهد بنشیند و یا بلند شود. زمانی که دلش خواب بخواهد او مجبور است همراه جسم بلند شود و به کارها بپردازد. بیچاره سایه ها خیلی توی عذاب هستند زیرا که راهی جز اطاعت وگوش فرمانی از یک فرمانروای خودمختار به اسم جسم را ندارند. (بیشتر…)

پر بازدید های هفته:
سوالات تستی درس 7 اجتماعی نهم
30 سوال متن درس 7 اجتماعی نهم
دانلود کتاب ستارگان برتر نهم با 80 درصد تخفیف
کتاب کار ریاضی هفتم pdf
کتاب کار ریاضی هشتم طلایی pdf
برنامه انشا های هشتم
نمونه سوال عربی نهم فصل 1 تستی
انشا سردار سلیمانی word
نمونه سوال ریاضی نهم فصل 1

انشا طنز و غیر طنز درمورد انتقال خون پایه نهم

توسط : انشا بیست

در تاریخ : پنجشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۸، ۰۱:۵۲ ب.ظ

غیر طنز :

ما ایرانی ها در همه ی شرایط ثابت کرده ایم که همیشه پشت همدیگر ایستاده ایم و مانند کوه پشت یکدیگر و حامی هم هستیم. به طور مثال زمانی که سازمان بهداشت اعلام کمبود خون کند همه ی مردم شتابان به مراکز بهداشت مراجعه می کنند و خون اهدا می کنند. زیرا می دانند کوچکترین کاری است که می تواند به عنوان بزرگ ترین امید برای انسان ها باشد و با انتقال خون جان آن ها را نجات داد. اینکار بسیار شایسته و خداپسندانه است زیرا با رایج شدن اینکار و فرهنگ سازی آن روز به روز به کمتر شدن مریض ها در بیمارستان ها کمک می شود.

طنز:

ما در اقوام خود یک مردی را می شناسیم که همیشه به پر خونی معروف است و دکترها به او تجویز کرده اند که ماهانه خون انتقال دهد. از قضا او مردی بسیار خسیس است و جان به عزرائیل نمی دهد. اما در این بین دکترها از او تقاضای انتقال خون می کنند. اما از اویی که حتی گرفتن هزار تومان هم بسیار دشوار است چگونه می توان از او خون گرفت

(بیشتر…)

این انشا به دلیل درخواست کاربران بروز انشا جدید در ادامه مطالب

 

پر بازدید های هفته:

سوالات تستی درس 7 اجتماعی نهم
30 سوال متن درس 7 اجتماعی نهم
دانلود کتاب ستارگان برتر نهم با 80 درصد تخفیف
کتاب کار ریاضی هفتم pdf
کتاب کار ریاضی هشتم طلایی pdf
برنامه انشا های هشتم
نمونه سوال عربی نهم فصل 1 تستی
انشا سردار سلیمانی word
نمونه سوال ریاضی نهم فصل 1

انشا انتقال خون خون مایع سرخ حیات است. در بدن هر انسان بالغ حدود ۸ لیتر خون وجود دارد. خون از پلاسما و گلبول های قرمز و گلبول های سفید تشکیل شده است. خون در بدن وظیفه رساندن مواد غذایی و اکسیژن به سلول ها و دریافت دی اکسید کربن و مواد زائد از سلول ها را به عهده دارد. ما انسانها می توانیم خون خود را به کسانی که احتیاج دارند اهدا کنیم و به این وسیله جان آنها را نجات دهیم. اهدای خون به این صورت است که به مراکز اهدای خون مراجعه می کنیم، در آنجا سوزنی که با لوله ای به کیسه ای متصل است در رگ انسان فرو می برند و خون در کیسه جمع می شود، کیسه خون به وسیله دستگاهی دائما تکان میخورد تا خون لخته نشود، زیرا اگر خون ثابت بماند لخته می شود. از خون اهدایی استفاده های مختلفی می شد؛ مثلا در عمل های جراحی که خون زیادی از فرد می رود به او خون تزریق می شود، در تصادفات کسانی که مجروح میشوند و نیاز به خون دارند این خون به آنها اهدا می شود، بعضی افراد تالاسمی دارند و بدنشان قدرت ساختن خون سالم را ندارد و اگر خون سالم به آنها تزریق نشود زندگیشان به خطر می افتد، بعضی بیماری هموفیلی دارند و اگر بدنشان زخمی شود خونریزی شدید می کنند و خونشان لخته نمی شود با اهدای خون سالم میتوان به این گونه افراد کمک کرد. خونی که اهدا می شود باید سالم باشد و گروه خونی فرد اهدا کننده با گیرنده مطابق باشد زیرا اگر گروه خونی مطابق نباشد باعث لخته شدن خون گیرنده می شود. چهار گروه خونی وجود دارد: گروه خونی A,B,AB,O شخص دارای گروه خونی Aمی تواند به گروه خونی AوAB خون دهد، گروه B به B,AB، گروه AB فقط به AB و گروه خونی o به همه گروه های خونی می تواند خون بدهد. اهدای خون کاری انسان دوستانه و خدا پسندانه است که می تواند جان انسان ها را حفظ کند، چه خوب است اگر کسی سالم است و توانایی دارد، خونش را برای نجات انسانها اهدا کند. انشا غیر طنز انتقال خون _ نگارش نهم _ نویسنده دانشچی

انشا طنز و غیر طنز در مورد ربات پیشخدمت پایه نهم

توسط : انشا بیست

در تاریخ : پنجشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۸، ۰۱:۴۳ ب.ظ

غیرطنز:

من یک ربات هستم. رباتی که سیستم اصلی او تعبیه شده است برای پیشخدمت بودن و انجام اموری که به من دستور داده می شود. رباتی که طی برنامه هایی که از قبل درون من برنامه ریزی شده من موظف به پیگیری و انجام آن ها هستم و امکان نافرمانی و انجام ندادن آن ها در من وجود ندارد. زیرا که مانند انسان ها قدرت اختیار و تصمیم گیری را ندارم. من تنها مانند گارسون یا پیشخدمتی هستم که به کنار میز مشتری های مراجعه کننده می روم و آن ها به من دستور کار می دهند و من بدون هیچ حرف یا مخالفتی آن را انجام می دهم. گاهی به انسان ها و انسان بودن حسودی می کنم. اما آن ها قدر نعمت های داده شده به خود را نمی دانند. کاش من هم یک انسان بودم.

طنز:

من یک ربات هستم. ربات که چه عرض کنم. مانند نوکر حلقه به گوشی که هر چه به من بگویند باید آن را انجام دهم و حق هیچ گونه شکایتی را ندارم. گاهی بعضی از مشتری ها با لحن تند و زننده با من برخورد می کنند. آن لحظه خیلی دلم می خواهد که حرف آن ها را گوش ندهم و با جوابی دندان شکن آن ها را کتک بزنم. دقیقا مثل فیلم های اکشن هندی با یک دستم یکی را بگیرم و با دست دیگرم آن یکی را بگیرم و با پاهای خود به نفر سوم ضربه بزنم و به صورت باورنکردنی به من هیچ آسیبی نرسد. اما افسوس و صد افسوس که من تنها یک ربات پیشخدمت هستم و کاری جز فرمان برداری و انجام دستورات آن ها را ندارم.

(بیشتر…)

پر بازدید های هفته:
سوالات تستی درس 7 اجتماعی نهم
30 سوال متن درس 7 اجتماعی نهم
دانلود کتاب ستارگان برتر نهم با 80 درصد تخفیف
کتاب کار ریاضی هفتم pdf
کتاب کار ریاضی هشتم طلایی pdf
برنامه انشا های هشتم
نمونه سوال عربی نهم فصل 1 تستی
انشا سردار سلیمانی word
نمونه سوال ریاضی نهم فصل 1